سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
یکشنبه 89 بهمن 24 , ساعت 8:11 عصر


یکشنبه 89 بهمن 24 , ساعت 8:11 عصر


 یکی از موتیف های ثابت وبلاگ های دوستان
جوان تحصیلکرده علاقمند به ایران و میراث فرهنگی و طبیعی آن ، پای فشاری
بر عنوان خلیج فارس و ضدیت با اعرابی است که دوست دارند این پهناب جنوب
ایران را "خلیج عربی " بنامند . قبلاً هم نوشته ام که کل موضوع را من محل
تردید می دانم . اینکه عربهای جنوب خلیج فارس و دوسه تایی سازمان بین
المللی به تبعیت از آنها اینجا را خلیج عربی بنامند ، نه هرگز ناقض حقوق
بین المللی ما در این پهناب است و نه نافی ماهیت و واقعیت تاریخی خلیج فارس
. یونان سالهاست که می جنگد تا مردم جهان کشور جدید التاسیس مقدونیه را به
اسم دیگری بنامند . اما نه کسی اسم مقدونیه را عوض کرده و نه کسی شکل نام
را لزوماً دلیلی بر انتساب قطعی اسکندربه یکی
یکشنبه 89 بهمن 24 , ساعت 8:11 عصر

 
- وصیت نامه داریوش کبیر


 









اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جز امپراتوری ایران است و
در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای
احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند، جانشین من
خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این
کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را
محترم شمرد .


اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کرور دریک زر در خزانه داری و
این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست
بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه
بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن
برداشت نکن، زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن
برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .


مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .


ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و
من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست
در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی
آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود و تو
باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه
دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله
جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده
کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این
ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال
پیاپی خشک سالی شود .


هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان
مزیت دوست بودن با تو کافیست، چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های
مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی
توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی
نمایی.


کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ( کانال
سوئز ) به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی
اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی و عوارض عبور کشتی ها از
آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از
آن عبور نکنند .


اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و
امنیت برقرار کند، ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این
کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به
یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .


توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده،
چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران. هرگز
عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط
نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم
کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس
نخواهند داشت .


افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر
با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در
میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن
ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که
وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .


امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند
بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل
آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .


همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش
تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد
باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .


بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را
که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر
بگذار ، اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و
تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر
بیست و پنج کشور سلطنت می کردم مردم و تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت
آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و
هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند، اگر تو هر زمان که فرصت بدست می
آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه
نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و
وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت
را ببیند.


زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری
موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر
کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.


هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آبادکردن دست برداری کشور
تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قائده اینست که وقتی کشوری آباد نمی شود
به طرف ویرانی می رود، در آباد کردن ، حفر قنات ، احداث جاده و شهرسازی را
در درجه اول قرار بده .


عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت برجسته ترین صفت
پادشاهان عفو است و سخاوت، ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو
خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای
زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .


بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو
اینجا حاضراند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده
ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .


منبع: اطلاع رسانی آریانا


یکشنبه 89 بهمن 24 , ساعت 8:11 عصر


وصیت نامه کوروش کبیر بنیانگذاربزرگترین امپراطوری جهان باعدالت و...


فرزندان من، دوستان من! من اکنون به پایان زندگی نزدیک گشته‌ام. من آن را
با نشانه‌های آشکار دریافته‌ام. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت بپندارید و کام من
این است که این احساس در کردار و رفتار شما نمایانگر باشد، زیرا من به
هنگام کودکی، جوانی و پیری بخت‌یار بوده‌ام. همیشه نیروی من افزون گشته
است، آن چنان که هم امروز نیز احساس نمی‌کنم که از هنگام جوانی ناتوان‌ترم.
من دوستان را به خاطر نیکویی‌های خود خوشبخت و دشمنانم را فرمان‌بردار
خویش دیده‌ام. زادگاه من بخش کوچکی از آسیا بود. من آنرا اکنون سربلند و
بلندپایه باز می‌گذارم. اما از آنجا که از شکست در هراس بودم، خود را از
خودپسندی و غرور بر حذر داشتم. حتی در پیروزی های بزرگ خود، پا از اعتدال
بیرون ننهادم. در این هنگام که به سرای دیگر می‌گذرم، شما و میهنم را
خوشبخت می‌بینم و از این رو می‌خواهم که آیندگان مرا مردی خوشبخت بدانند.
مرگ چیزی است شبیه به خواب. در مرگ است که روح انسان به ابدیت می پیوندد و
چون از قید و علایق آزاد می گردد به آتیه تسلط پیدا می کند و همیشه ناظر
اعمال ما خواهد بود پس اگر چنین بود که من اندیشیدم به آنچه که گفتم عمل
کنید و بدانید که من همیشه ناظر شما خواهم بود، اما اگر این چنین نبود
آنگاه ازخدای بزرگ بترسید که در بقای او هیچ تردیدی نیست و پیوسته شاهد و
ناظر اعمال ماست. باید آشکارا جانشین خود را اعلام کنم تا پس از من پریشانی
و نابسامانی روی ندهد. من شما هر دو فرزندانم را یکسان دوست می‌دارم ولی
فرزند بزرگترم که آزموده‌تر است کشور را سامان خواهد داد. فرزندانم! من شما
را از کودکی چنان پرورده‌ام که پیران را آزرم دارید و کوشش کنید تا
جوان‌تران از شما آزرم بدارند. تو کمبوجیه، مپندار که عصای زرین پادشاهی،
تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت. دوستان یک رنگ برای پادشاه عصای مطمئن‌تری
هستند. همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از
کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید
آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند . هر کس باید برای خویشتن
دوستان یک دل فراهم آورد و این دوستان را جز به نیکوکاری به دست نتوان
آورد. از کژی و ناروایی بترسید. اگر اعمال شما پاک و منطبق بر عدالت بود
قدرت شما رونق خواهد یافت، ولی اگر ظلم و ستم روا دارید و در اجرای عدالت
تسامح ورزید، دیری نمی انجامد که ارزش شما در نظر دیگران از بین خواهد رفت و
خوار و ذلیل و زبون خواهید شد. من عمر خود را در یاری به مردم سپری کردم.
نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت و از همه شادی های عالم
برایم لذت بخش تر بود. به نام خدا و نیاکان درگذشته‌ی ما، ای فرزندان اگر
می خواهید مرا شاد کنید نسبت به یکدیگر آزرم بدارید. پیکر بی‌جان مرا
هنگامی که دیگر در این گیتی نیستم در میان سیم و زر مگذارید و هر چه زودتر
آن را به خاک باز دهید. چه بهتر از این که انسان به خاک که این‌همه چیزهای
نغز و زیبا می‌پرورد آمیخته گردد. من همواره مردم را دوست داشته‌ام و اکنون
نیز شادمان خواهم بود که با خاکی که به مردمان نعمت می‌بخشد آمیخته گردم.
هم‌اکنون درمی یابم که جان از پیکرم می‌گسلد ... اگر از میان شما کسی
می‌خواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد، تا هنوز جان دارم نزدیک شود و
هنگامی که روی خود را پوشاندم، از شما خواستارم که پیکرم را کسی نبیند، حتی
شما فرزندانم. پس از مرگ بدنم را مومیای نکنید و در طلا و زیور آلات و یا
امثال آن نپوشانید. زودتر آنرا در آغوش خاک پاک ایران قرار دهید تا ذره ذره
های بدنم خاک ایران را تشکیل دهد. چه افتخاری برای انسان بالاتراز اینکه
بدنش در خاکی مثل ایران دفن شود. از همه پارسیان و هم‌ پیمانان بخواهید تا
بر آرامگاه من حاضر گردند و مرا از اینکه دیگر از هیچگونه بدی رنج نخواهم
برد شادباش گویند. به واپسین پند من گوش فرا دارید. اگر می‌خواهید دشمنان
خود را تنبیه کنید، به دوستان خود نیکی کنید.


یکشنبه 89 بهمن 24 , ساعت 8:11 عصر

http://6vyowa.bay.livefilestore.com/y1pWsmjBXQnZuyhNz8QKj1cg9HE3M_LF2WFfhtgdsMEapBJAVlio7ygNWpzvR1zm3G7UYaFNU6xWa3t00WEgMBEIw/03.jpg


روزی که "هووخشتره" پادشاه ایرانزمین دروازه شهر "آشور" را فرو افکند و دودمان ستمگر آنها را پایان داد و پای در آن نهاد دستور دارد سه درخت سرو در جلوی دروازه شهر بکارند به یاد اتحاد تاریخی که با کمک جد بزرگش دیاکو بین سه تبار ایرانزمین (پارت ، پارس و ماد) برقرار شد و نخستین دودمان کاملا ایرانی به نام "ماد" شکل گرفت .
این سه درخت پس از غریب به هزار و سیصد سال همچنان سبز بودند و شاخه هایشان چنان به هم گره خورده بود که گویی یک درخت هستند . وقتی مشاور "ابو جعفر منصور" خلیفه عباسی و قاتل ابومسلم خراسانی به او از علت کاشت این سه درخت گفت منصور ضد ایرانی همانجا دستور سوزاندن آن سه درخت را داد آن روز منصور به اطرافیانش گفت ابومسلم را کشتم تا ایرانیان کمر راست نکنند و اگر این سه درخت و تبار دوباره به هم گره بخورند دیگر فرمانبردار هیچ خلیفه یی نخواهند بود .
غرور و خونخواری منصور را کور کرده بود او فکر می کرد ایران با این کارها دوباره جان نمی گیرد اما همان گونه که ارد بزرگ اندیشمند میهن پرست کشورمان می گوید : (ایران سپیده دم ، تاریخ است .) و به یقین غروبی هم نخواهد داشت و اینچنین شد . ابو جعفر منصور در سال 755، در سفر بود که خواب دید سه جوانه سرو از درون کاخ فرمانروایش بیرون آمده چنان بزرگ شدند که کاخش منهدم و خودش در سیاهی فرو افتاد . خلیفه پریشان حال و رویش زرد گشت پس از چند روز لرز و تشنج دل ترکاند و به هلاکت رسید

کلمات مرتبط:ایران باستان،گلستان،سیستان،گلستان نو،روزنامه،هفته نامه،مطبوعات محلی،دانلود،نرم افزار،دانشگاه،منشور،بانک،مدرسه،دبستان،محمدآذری،عکس،گرگان،نیمروز


   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مطبوعات گلستان,خانه مطبوعات استان گلستان ودسترسی به مطبوعات گلس
عکس محمداذری،مدیرمسول گلستان نو،آرش وداریوش اذری درکنارپدرودوستا
گلستان نو،محمدآذری ودوستان دبستان لشکر30گرگان درجنگل توسکستان ،آ
شب یلدامهرتبیان وتولدخورشیدتابناک ایران باستان برایرانیان عاشق م
حسین(ع)دربین برخی همچنان غریب است.مهرتبیان وشفاف ولایت واعمال بر
[عناوین آرشیوشده]